سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رک و راست با خدا - جوجه شیمیست شیمی کاربردی کامپیوتر اورکلاک

  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  شعر زیبای که اینجا گذاشتم حسابی من رو تو فکر برد.

     سوالاتی که تو این شعر مطرح شده برای من و خیلی ها پیش اومده اما اغلب جواب درستی براش پیدا نکردیم

    فکر می کنم شما هم از خواندنش لذت ببرید

    لطفا اگه شروع کردید تا اخرش بخونید

    من چرا امده ام روی زمین؟

    در یکی روز عجیب، مثل هر روز دگر، خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش
    منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان، چند روزی است مسافرهستند، توی یک شهر غریب
    فرصتی عالی بود، بهر یک شکوه ی تاریخیِ پر درد از او . . . . . . .

    پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من
    با شما هستم من!
    خالق هستیِ این عالم و آن بالاها . . . .!
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    شده ام بازیچه؟ که شما حوصله تان سر نرود؟ بتوانید خدایی بکنید؟
    و شما ساخته اید این عالم، با همه وسعت و ابعاد خودش، تا به ما بنمایید،
    قدرت و هبیت و نیروی عظیم خودتان؟؟؟
    هیبتا، ما همگی ترسیدیم! به خداوندیتان، تنمان می لرزد . . .!
    چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخ سختی دارید،............آتشی سوزنده، و عذابی ابدی!
    وشنیدیم اگر ما شب و روز، زِ گناهان و زِ سرپیچی خود توبه کنیم، چشممان خون بارد
    و بساییم به خاک درتان پیشانی، و به ما رحم کنید، و شفاعت باشد
    و صد البته کمی هم اقبال، حور و پردیس و پری هم دارید..........................
    تازه غلمان هم هست، چون تنوع طلبی آزاد است!

    من خودم می دانم که شما از سر عدل، بخت و اقبال مرا قرعه زدید،
    همه چیز از بخت است! شده ام من آدم،
    اشرف مخلوقات، راستی حیوانات، هرچه کردند ندارد کیفر؟
    داشتم خدمتتان می گفتم، قسمتم این بوده، جنس من مرد شده،
    آمدم من دنیا، مرز سال دو هزار. قرعه ام این کشور وهمین شهر و دیار،
    پدرم این بوده، که به من گفت پسر! مذهبت این باشد! راه و رسم و روشت این باشد!
    سرنوشتم این بود. جنگ و تحریم و از این دست نعم . . . . ! هرچه شد قرعه من این آمد!

    راستی باز سوالی دارم، بنده را عفو کنید.
    توی آن قرعه کشی، ناظری حاضر بود؟

    من جسارت کردم، آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست ولی می گویم
    من شنیدم که کسی این می گفت:
    چشم تنها ز خودش بی خبر است. چشم را آینه ای می باید، تا خودش دریابد،
    تا بفهمد که چه رنگی دارد، تا تواند ز خودش لذت کافی ببرد.

    عجبا فهمیدم، شده ام آینه ای بهر تماشای شما!
    به شما بر نخورد . . . . . .! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز؟
    ظلم و جور ستم آینه را می بینید؟
    شاید این آینه، معیوب و کج است، خط خطی گشته و پر گرد و غبار!
    یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید! ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نا زیبایی؟

    کمی از عشق بگوییم با هم.

    عرفا می گویند، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده!
    عجبا! عشق ما یک طرفه ست؟
    به چه کس گویم من؟ می شود دست ز من برداری؟ بی خیالم بشوی؟
    زورکی نیست که عاشق شدن ما برهم! من اگر عشق نخواهم چه کنم؟
    بنده را آوردی، که شوم عاشق تو؟ که برایت بشوم واله و حیران وخراب؟
    مرحمت فرموده، همه عشق و می و ساغر خود را تو ز ما بیرون کش!
    عذر من را بپذیر! این امانت بده مخلوق دگر!

    می روم تا کپه ام بگذارم. صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمه ی نان!
    به گمانم فردا، جلوه ی عشق تو را می بینم، در نگاه غضب آلود رییسم که چرا دیر شده . . . . !

    خوش به حالت که غمی نیست تورا، نه رییسی داری، نه خدایی عاشق، نه کسی بالا دست!
    تو و یک آینه ی بی انصاف! کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.
    وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی؟

    خواب سنگین به سراغم آمد. کم کمک خواب مرا پوشانید.
    نیمه شب شد و صدایی آمد، از دل خلوت شب، از درون خود من.

    من خدایت هستم، هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.
    تو خودت خواسته ای تا باشی!
    به همان خنده ی شیرین تو سوگند که تو، هرچه را می بینی،
    ذهن خلاق خودت خلق نمود.
    هرچه را خواسته ای آمده است. من فقط ناظر بازی توام.
    منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!
    تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه، زته دل، ز درون،
    خواهشی نا محسوس، نه به فریاد بلند،
    بلکه از عمق وجود، ز برای عدم خود بنما،
    تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگیِ آمدنت.
    خواهش بودن تو، علت خلق همه عالم شد.

    تو به اعماق وجودت بنگر، ز چه رو آمده ای روی زمین؟
    پی حس کردن و این تجربه ها .
    حس این لحظه ی تو، علت بودن توست!


    تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست،
    هرچه را می خواهی، چه وجود و چه عدم، بهر تو خواهد بود.
    در همان لحظه ی آن خواستنت.

    و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟
    دلبرم حرف قشنگت این بود:
    شهر زاییده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم،
    و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.
    پدرم آن آقا، خلق و خویش، روشش، میراثش، همه اش راه مرا می سازد.
    بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

    همه را با وسواس تو خودت آوردی. همه را خلق نمودی همه را.

    تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی، من شدم عاشق تو.
    دست من نیست، تورا می خواهم،
    به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای،
    شر و بی حوصله و بازیگوش، مثل یک بچه پر جوش و خروش،
    ناسزا گفتن تو باز مرا می خواند، که شوم عاشق تر،
    هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،
    رشته ی عشق شود محکمتر....................!




    دیر بازی ست به من سر نزدی!
    نگرانت بودم، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!
    و به آواز بلند، رمز شب را گفتی:
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    باز هم یادم باش! مبر از یاد مرا!
    همه شب منتظر گرمیِ آغوش توام.
    عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . !



    خواب من خواب نبود! پاسخی بود به بی مهری من،
    پاسخ یک عاشق . . . . . . . . . . . . . . . . .
    به خداوند قسم، من از آن شب، دل خود باخته ام بهر رسیدن به عزیزم به خدا

    اینم هدیه من بود به شما دوستای گلم امیدوارم موفق و پیروز باشید و همیشه به یاد او که همیشه به یاد شماست

    عشق او برای تو دو ست من ...

     

    خیلی دوست دارم بدونم که شاعر خوش ذوق این شعر کیه لطفا اگه اطلاع دارید حتما به من هم بگید.



    عطاالله پناه یاب ::: یکشنبه 87/8/26::: ساعت 6:11 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    با مردم چنان بیامیزید که اگر مردید بر شما بگریند ، و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند . [نهج البلاغه]

    >>بازدید های وبلاگ <<
    بازدید امروز: 6
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدید :106822

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>برو به <<

    خانه

    آموزش شیمی

    نانوتکنولوژی

    سخت افزار و نرم افزار

    سخت افزار و نرم افزار

    پارسی بلاگ

    لینک های مورد علاقه






    >> پیوند های روزانه <<

    >>فهرست موضوعی <<

    >>آرشیو شده ها <<

    >>لوگوی وبلاگ <<
    رک و راست با خدا - جوجه شیمیست شیمی کاربردی کامپیوتر اورکلاک

    >>لینک هی مورد علاقه <<
    عاشق آسمونی
    .: شهر عشق :.
    ایران سر فراز
    کتابخانه دیجیتالی دانشگاه ازاد
    سایت مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران irandoc
    سایتهای علمی آموزشی فارسی زبان
    سایتهای ایرانی طبقه بندی شده
    رشد
    وبلاگ مواد منفجره
    قطارشیمی
    سازمان همیاری اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاهها
    بزرگترین بانک الکترونیک ایران
    Electronic Engineering Training Group
    شیمیست Chemist
    SoftwareWings.com
    همه چیز درباره کامپیوتر شما
    دیکشنری به شش زبان
    آموزش برنامه نویسی تحت وب به زبان فارسی
    Yahoo! Mail
    مرکز تحقیقات و فناوری آموزشهای حرفه ای استان اصفهان
    Welcome to Sabalan Web Development Services
    اولین فروشگاه محصولات نانو تکنولوژی ایران
    ستاد ویژة توسعه فناوری نانو
    شبکه آزمایشگاهی فناوری نانو
    کاربرد های نانو
    طرح ایده پردازی در فناوری نانو
    شیمی و زندگی ***
    تازه های علوم
    درباره مانیزان
    آموزش جاوا اسکریپ
    لیست کامل و بهترین کدهای جاوا اسکریپ
    سایت irlearn
    جاواخفن
    علی
    .30nema30
    Organic Chemistry Flash Animations
    Movies, Sounds andFlash Animations
    Flash Animations محلولها
    PowerPointChemistry
    مرجع دانش
    آزمایشگاه شیمی
    وبلاگ آموزشی شیمی

    >>جستجو در وبلاگ <<
    بزن بریم:

    >>اشتراک در خبر نامه <<
     

    >>طراح قالب <<