سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راز دل - جوجه شیمیست شیمی کاربردی کامپیوتر اورکلاک

  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • این شعر در باره آرامش و خوشبختی و من سعی کردم بگم که خوشبختی واقعی یه احساس و نه داشته های ما. احساس خوشبختی محقق نمیشه مگر اینکه عاقلانه، در حال زندگی کنیم و ذهن خودمون رو با افسوس از گذشته و ترس از آینده خسته و افسرده نکنیم.

     

    راز  خوشبختی

     

    سال ها  در گذرند  
    ماه ها ، ساعت ها،
    چه شتابی دارند این روزها ثانیه ها
    انگار همین دیروز بود
    کودکی محو تخیل بودم  
    گوشه ای خلوت، بی خیال از همه جا
    به تماشا می نشستم، لانه ی مورچه را، ساعت ها
    روز ها در پی گنج ،می ساختم  توی هر باغچه ای گودالی 
    یا که می ساختم با گِل، قصری از جنس طلا،  پوشالی
    عاشقش بودم،شعله را می گویم
    رقص زیبای شراره در باد
    سرخ وآبی،  زرد مثل آفتاب
    وای عجب تصوری از فردا
    خلبانی، دکتری’، مهندسی
    آرزوی بچه ها، این قبیل از شغلها
    من امّا آرزو می کردم،  بزرگی باشم
    شاعری ، خنیاگری ، از همه بیشتر،کیمیا گری دوست داشتم
    آه  . . .
    وچقدر زود گذشت کودکیم
    صدحیف که تکرار ندارد، آن روز ها
    و امّا  حالا ، من بزرگسالم ،  اما نه بزرگ
    خالی از  آرامش ،  پر شدم  از  انتظارات حقیر
    شغل ،ماشین ، مسکن  و این قبیل آرزوهای  فقیر
    از پس این همه از سال ها
    ذهن زیبای خیال انگیزم  ، حالا
     پر شد ازحسرت و غصه،  از  ترس
    آنچه رفت و اینک و،  از فردا 
    ذهن من ،پر شده از ای کاش ها
    ای کاش .. .
    ای کاش چنان می شد و ای کاش چنین می کردم
    وچنان خواهد  شد، این ها همه هر روز به خود می گویم 
    آه . . .
     ای کاش زمان می ایستاد
    تا که من پر کنم خالی انجام همه باید ها
    یا  نه ای کاش  که می شد،  ببینم حالا
    که چه خواهد شد فردا
    زودتر،  آماده کنم ،  هرچه لازم دارم
    تا که  خوش تر بکنم فردا  را
    امّا  نه  ، . . .
    این ها ، همه   آرزوهای محال است
    راز  خوشبختی چیست
    ای کاش که می دانستم
     سرّ آرامش  رویایی کودک را
    این چه رازیست که کودک داناست.



    عطاالله پناه یاب ::: جمعه 89/4/18::: ساعت 7:46 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر

    پناه یاب



    عطاالله پناه یاب ::: دوشنبه 89/4/14::: ساعت 7:29 صبح
    شما چه نظری دارید: نظر

    قانون صف:
    اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
    قانون تلفن:
    اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
    قانون تعمیر:
    بعد از این که دست تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
    قانون کارگاه:
    اگر چیزی از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
    قانون معذوریت:
    اگر بهانه تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین تان، دیرتان خواهد شد.
    قانون حمام:
    وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
    قانون روبرو شدن:
    احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می یابد.
    قانون نتیجه:
    وقتی می خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
    قانون بیومکانیک:
    نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
    قانون تئاتر:
    کسانی که صندلی آنها از راه روها دورتر است دیرتر می آیند.
    قانون قهوه:
    قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.


    عطاالله پناه یاب ::: پنج شنبه 89/3/6::: ساعت 12:23 صبح
    شما چه نظری دارید: نظر

    امروز می خوام راجع به موضوعی بنویسم که حتما در باره اش شنیدید و حتما تجربه هم کردید
    قانون جذب

    تفکر مثبت
    قانون جذب بیان می کنه که هر چیزی مشابه خودشو جذب می کند. بنابراین وقتی تو راجع به چیزی فکر می کنی، در همان زمان مشابه همان افکار را بسوی خودت جذب می کنی. قانون جاذبه میگه به هرچی فکر کنید همون میشید حتما الان همه  با خودتون فکر کردید: اینو که منم می دونستم.
    حق با شماست تقریبا حالا دیگه همه از این راز با خبرند و حداقل در بارش شنیدن پس دیگه اسمش راز نیست اما تا حالا چقدر این قانون رو جدی گرفتید تا به حال فکر کردید اگه این قانون درست عمل کنه چه اتفاقی برای شما در حال افتادنه ممکنه بگید این همه آدم زندگی می کنن بدون اینکه به این قانون فکر کنند و زندگی خوبی هم دارند.
    حق با شماست اما شما تصور اشتباهی نسبت به عملکرد این قانون دارید. دنیا پر از قوانین مختلفی هست که ما و همه اجزای دنیای ما رو کنترل می کنند قانون جاذبه، قوانین مکانیک کلاسیک، قانون نسبیت، قوانین کوانتم و . . .
    قانون های بشری بعضی موقع ها عمل میکنند بعضی وقت ها نه، برخی انسان ها با ابزاری مثل رشوه یا پارتی قانون رو دور میزنند اما قوانین طبیعت بی نقص هستند، اونقدر قوی و کامل که دور زدن اونها غیرممکنه.
     بیایید به قانون جاذبه زمین فکر کنیم :
    1-این قانون از ابتدای تشکیل جهان وجود داشته.
    2-این قانون همیشه عمل کرده و تا زمین هست جاذبه هم هست.
    3- شما چه از این قانون مطلع باشید یا نه چه ملکه انگلیس باشید یا بومی بدوی توی یه جزیره کشف نشده اگه از یه ارتفاع مساوی بپرید هر دو شما با یک سرعت ثابت سقوط می کنید.
    4-چه شما این قانون رو جدی بگیرید چه شوخی به اون فکر کنید یا اصلا فکر نکنید شما هرروز کارهاتون رو بر اساس هماهنگی با جاذبه زمین انجام می دید مثلا از طبقه دوم پایین نمی پرید بلکه از پله یا اسانسور استفاده می کنید و به جاذبه زمین هم فکر نمی کنید سوار هوا پیما شدید اما به قوانینی که توسط اونها پرواز انجام میشه فکر نمی کنید.
    در مورده همه قوانین طبیعت همینطوره ما به قانونه جذب فکر نمی کنیم اما اون در مورد ما همیشه یکسان عمل می کند راه فراری نداریم پس بیاید با آگاهی از نحوه عملکرد اون ازش به نفع خودمون استفاده کنیم.
    من در اینجا قصد دارم خلاصه ای از مطالبی که جستجو کردم رو به همراه منابع قرار بدم تا به دور از تنگ نظری های متعصبانه و یا خرافات به یک دید واقعی و صحیح از قانون جذب برسیم مطالبی که در ادامه می خونید گلچینی از سایت های فارسی است و نظر شخصی من نیست سعی میکنم تا ایده ها و افکارم رو در این رابطه تو یادداشت بعدیم بنویسم.
    الف ) آیا واقعا قانون جذب وجود داره؟
    بله در حال حاضر به طور علمی ثابت شده و حتی در  برخی ادیان به قانون جذب اشاره شده در فرهنگ و رسوم مردم باستان هم وجود داشته که به چند تای اونها اشاره می کنم :
    در قرآن کتاب مقدس مسلمانان آمده است:
    و قال ربکم ادعونی استجب لکم
    پروردگار شما گفته است : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم و برآورده نمایم .
    و در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید:
    هر کس یک وجب به سوی من آید یک گام به سوی او خواهم رفت و هرکس گامی به سوی من آید، دو گام به سویش برخواهم داشت و هر کس آهسته به سویم آید، شتابان به جانبش خواهم رفت.
    همینطور از حضرت علی (ع) نقل شده است که:
    در امور زندگی خود تفکر کن،آرام باش، توکل کن و  سپس آستین ها را بالا بزن؛
    خواهی دید که خداوند زودتر از تو دست به کار شده است.
    همینطور به جملات و مثل های زیر دقت کنید:
    بخند تا دنیا به رویت بخندد!
    مار از پونه بدش می آید ، در لانه اش سبز می شود!
    کبوتر با کبوتر ، باز با باز -  کند همجنس با همجنس پرواز
    درخت از ریشه اش آب می خورد آدمیزاد از باطنش.
    برخی از دانشمندان و محققین هم سعی کردند که بصورت علمی وجود چنین پدیده ای رو به اثبات بسانند آنها معتقدند که مغز ما به مانند یک دکل مخابراتی است که دائما امواجی به کائنات می فرستد. کائنات نیز به این امواج پاسخ می دهند. به این ترتیب هرکس با جذب امواج مشابه خود دنیای آینده خود را رقم می زند.
    انها معتقد به وجود هاله ای از انرژی در اطراف موجودات زنده هستند، هاله عبارت است از نوعی تشعشع مغناطیسی لطیف که از نیروهای الکتریک و سایر میدان های انرژی ایجاد می شود. بهتر این اینطور بگوییم که تمامی موجودات زنده در اطراف بدن خود داراری هاله ای از انرژی هستند که امواج حاصل از آن به طور دائمی در حال تشعشع هستند. این امواج را می توان به شبیه امواج گرمایی دانست که که یک روز داغ از سطح زمین بیرون می آیند.
    این موضوع البته در مورد انسان از پیچیدگی بسیار زیادی برخوردار است. چراکه قدرت تفکر، تصمیم گیری، تجسم، هیجانات متنوع و آمیخته، تفکرات انتزاعی و تخیل بسیار فعال و پویای انسان در هر زمان منجر به تولید طول موجهای بسیار متنوع امواج الکترومغناطیسی می شود. آنها همچنین بر این باورند که می توانند با دیدن این امواج از صحت و سلامتی کارکرد بدن و روح فرد اطلاعاتی را به دست بیاورند.برای ترسیم شکل این هاله آنها میدان های مغناطیسی دور آهنربا را نمونه خوب و البته بسیار ساده هاله می دانند.
    اولین بار بارون ریخن باخ و کاردل دویرل اطریشی در سال 1867 به کشف هاله ها علاقه مند شدند. تلاشهای ایندو بعدا توسط سیمون کرکیـن روسی پی گیری و در نهایت به اختراع دوربینی منجر شد که به میکروسکوپهای الکترونی مجهز بود. این دوربین ویژه قادر بود با سرعت 75 تا 200 هزار ارتعاش در ثانیه از میدان انرژی عکسبرداری کند.
    کارلوس کاستاندا:
    کاستاندا یک انسان شناس سرشناس است. او یک دانشجوی معمولی دانشگاه کالیفرنیا بود تا زمانی که برای کار بر روی گیاهان دارویی به شمال مکزیک سفر کرد و در آنجا با قبایل سرخپوستان بومی آشنا شد. در یکی از سفرهایش با فردی به نام دون خوان آشنا شد. دون خوان پیشوایی پیر و دنیا دیده است که با دیدن کاستاندا احساس می کند مرید خود را یافته است و بنابراین آنچه را که لازم است از ابعاد ناشناخته دنیا برای او آشکار می کند. خرد باستانی تولتکهای کهن، که به عنوان ساحری یا ناوالیسم شناخته شده است، موضوع اصلی آموزش کاستانداست. در اساطیر باستان از ناوال زیاد صحبت می شود. ناوال شخصی است که می‌تواند خودش را به حیوان تبدیل کند، زیرا که یاد گرفته است که چگونه خودش را به شکل یک حیوان در رویا ببیند. ورای این اعتقادات ابتدایی حقیقت ساحری خودکاوی است. و هدف از این خودکاوی تلاش برای کشف سطوح نیمه هشیار آگاهی است. آنها بر این باور بودند دانایی درون انسان خلاصه ای از دنیای پهناور اطراف ماست و کشف عناصر ناشناخته آن راه مطمئنی برای درک دنیای پیرامون ماست.
    ? نظریه اکولوژی یا بوم شناسی
    بهتر است دنیا را مملو از موجوداتی زنده و غیر زنده بدانیم که همگی قادرند دور خود یک حوزه انرژی درست کرده و بدین ترتیب بر یکدیگر تاثیر بگذارند. این بدان معناست که فقط شما نیستید که بر محیط خود تاثیر می گذارید، بلکه تک تک اجزاء محیط به نوعی بر شما موثرند و در نهایت این برایند انرژی است که مسیر حرکت یک موجود را مشخص می کند. در این سیستم شما به صورت فردی در درون سیستم پیچیده روابط در نظر گرفته می شوید. عجیب نیست که افکار، هیجانات و احساسات شما محیط را تغییر دهند و عناصر همخوان با خود را جذب نمایند. درست مثل فردی سرمایه دار و بازاری که تصمیم به ازدواج بگیرد. بی شک او یا دختری را پیدا می کند که بسیار اهل مال و منال دنیاست یا برعکس دختری فقیر . در واقع مهم نیست که همسر او پولدار است یا فقیر بلکه مهم اینست که هر دوی آنها به مقدار زیادی در مورد پول و ثروت فکر می کنند. اگر از آنها سوال کنید آدمها را چگونه می بینند بی شک یکی از معیار های آنها در تقسیم بندی هایشان وضعیت مالی آنهاست.
    مطالب بیشتر در رابطه قانون جذب رو توی این آدرس پیدا کنید:
    http://www.aftab.ir

    ب) قانون جذب چه کمکی به ما میکنه
    وقتی صحبت از قانون جذب به میان بیاد اغلب  مسائلی مانند ثروت، شادی، موفقیت و یا جفت روحی (عشق) مطرح می شود ایا این ممکنه که با فکر کردن به ثروت ثروتمند بشیم. یا ازدواج موفقی داشته باشیم؟
    1) جذب انسانهای دیگر:

     هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.
    ما همیشه افرادی را جذب می‏کنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری می‏کنند. برای مثال اگر ما روزی 5 بار غیبت کرده و دروغ می‏گوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی 50 بار دروغ گفته و غیبت می‏کند. همچنین مثلا اگر ما تا انداز20 نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب می‏کنیم که به انداز200 نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.
    قانون جذب می‏گوید :
    هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
    به همین دلیل است که قانون جذب به ما می‏گوید شما بخواهید (به خواست? خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر می‏کرده‏ایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست می‏آوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که می‏گوید :
    همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
    در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب می‏کنیم، نمی‏توان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شده‏اند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئله‏ای است که تا اندازه‏ای می‏توان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.
    چه کنیم تا آدمهای خوبتر را جذب کنیم؟
    خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیله‏های گوناگون گاهی افراد را امتحان می‏کند که این از دست ما خارج است.
    2) جذب ثروت


    قانون جذب می‌گوید: «هر چیز را در ذهنت مجسم کنی، آن را در دست‌هایت خواهی داشت.» افکار و اندیشه‌ها قدرتی دارند که می‌توانند اشیاء و پدیده‌های جهان واقعی را بسازند و جذب کنند. «تو همه چیز را به طرف خودت جذب می‌کنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار می‌شوی و اجتماعی که در آن زندگی می‌کنی. مثل آهن‌ربا همه اینها را به طرف خودت جذب می‌کنی. به هر چه فکر کنی همان اتفاق می‌افتد. کل زندگی تو تجلی افکاری است که در ذهنت جریان دارند.»
    آرزوها در سه گام به دست می‌آیند، نخست خواستن: «به دنیا فرمان بده.» دوم باور: «باور داشته باش که به خواسته‌ات رسیده‌ای.» سوم: تجسم: «احساس کن که به خواسته‌ات رسیده‌ای» احساس به فکر نیرو می‌بخشد. دنیا حسی است و تنها با تصور نمی‌توانی خواسته‌ات را به دست آوری. «پس از همین حالا احساس خوبی داشته باش.» تحقق آرزوها به نیرویی که به آنها می‌دهی بستگی دارد، پس هرگاه به اندازة کافی به افکار خود انرژی بدهی تحقق خواهد یافت.
    3) یافتن جفت روحی (عشق)
    جفت روحی شما کیست؟
    جفت روحی شما بهترین عشق و ایده آل واقعی شماست و اگر شما با هم باشید بهترین زندگی را به دست خواهید آورید. زیرا وقتی شما با هم هستید از هر جهت همیشه شاد و خوش و مسرور ... و عشق شما روز به روز بیشتر می شود

     

    جفت روحی


    چگونه جفت روحی خود را پیدا کنی ؟ به ضمیر ناخود آگاه خود این پیام را عمیقا می فرستی که (( من می خواهم جفت روحی واقعی خود را در زمان مناسبش پیدا کنم و همیشه با او باشم... خدا یار و یاور من در این جذب است )) می گویم زمان مناسب زمان باید؛ زمان مناسب خودش باشد چون در غیر این صورت یا شما یا او جنبه این عشق را ندارید و ممکن است راهتان از هم جدا شود. ضمیر ناخود آگاه از شعور جهانی به اذن خداوند این شخص را پیدا می کند. سپس قانون جذب دست به کار می شود و با حصول شرایط جذب؛ شما را به هم می رساند.
    می پرسی آیا ممکن هست شخص ایده آل من وجود داشته باشد ؟ بله هر فرد به عنوان یک پیشامد تلقی می شود ... جمعیت جهان تقریبا 6 میلیارد نفر است و یک نفر جفت روحی شماست.
    حال بیاییم به مسئله کنونی شما بپردازیم  کسی هست که او را دوست داری ... این شخص ممکن است جفت روحی ای باشد که زمانی او را می خواستید پیدا کنید و اکنون او آمده است . از طرف دیگر هم ممکن است او نباشد. شما باید از هوشیاری باطن و الوهیت درون بخواهید با شما نجوا کند و بگوید آیا او همان جفت روحی شماست؟

    اگر هست خود آگاه و ناخود آگاه شما هم جهت پیش رفته اند و تصمیم عالی این است که او را جذب کنی. اگر پاسخ دلت این بود که این شخص جفت روحی شما نیست، بگذارید برود و شما هم بروید تا هر دوی شما خود را از رسیدن به جفت روحی خود باز ندارید. اگر پافشاری کنید ممکن است ازدواج کنید اما هیچ تضمینی نیست خوشبخت شوید. چرا که جفت های روحی شما نیز در جای دیگر به خود آگاه خود اعتماد کردند و تن به ازدواجی داده اند که خوشبختشان نکرده است. پس ببنید 4 نفر زندگیشان تقریبا تباه شده است. 4 نفری که می توانستند همدیگر را بیابند و زندگی رویایی داشته باشند تن به زندگی عادی و گاهی بی ثمر داده اند.
    خود آگاه فقط فکر می کند. منبع فکر او استفاده از قانون علیت است. خود آگاه وقتی جستجو می کند جستجویی ساده است اما ناخود آگاه آنچنان قدرتی دارد که هیچ چیز از دید او محفوظ نیست. ناخود آگاه همان روح شماست. همه جا را می گردد و از گنجینه های اطلاعات جهان و منابع ماورایی ((آگاهی کیهانی)) می پرسد و معجزات را برایتان به ارمغان می آورد.
    خود آگاه شما جنس مخالف را فقط در اطرافتان می بیند در کوچه ، خیابان ، مهمانی، دانشگاه و سر کار شما ؛ خود آگاه تان جنس مخالف اطراف خود را می بیند... ولی ممکن است جفت روحی شما اصلا در اینجا ها نباشد. ممکن است در قاره و یا حتی نیمکره دیگر زمین باشد.
    اگر کار را به ضمیر ناخود آگاه بسپارید او پیدا می شود و همه چیز عالی پیش می رود. فراموش نکنید که ندای درون همیشه راست می گوید . می توانید قبل از خواب از هوشیاری برتر و الهی خود بخواهید اسرار عشق و آن فرد را در رویا برای شما بازگو کند... وقتی بیدار شدید بلافاصله خوابی را که دیده اید روی کاغذ بیاورید. نوشتن رویا را فراموش نکنید زیرا بسیار حیاتی است. ما بعد از چند دقیقه تمام رویای شب خود را فراموش می کنیم... رویاهای صادقه ما معجزاتی می کنند که اگر ایمان داشته باشی زندگی شما را معرکه ی زیبایی می کنند.
    مطالب بیشتر در رابطه با جفت روحی رو توی این آدرس پیدا کنید:
    http://lams.wetpaint.com
    چندتا وب سایت برای مطالعه بیشتر:
    http://www.pourali.net
    http://law-of-attraction.blogfa.com
    http://www.jazbrule.blogfa.com
    http://www.thesecret.mihanblog.com



    عطاالله پناه یاب ::: سه شنبه 89/1/17::: ساعت 12:7 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر

    ساعت 5 صبح و من هنوز بیدارم.

     بیدارموندم چون مدتی بود که حس می کردم قادرم تا شعر بگم.

    این اولین شعر من نیست اما اولین شعر قابل ارائه من میتونه باشه

    از سالها قبل حس می کردم به بینشم و احساسم مدیون هستم و این باعث شده تا دست به قلم بشم امیدوارم بتونم ادامه بدم و در این مسیر پخته تر بشم.

    این شعر در رابطه با احساس عشق و رابطه اون با خدای متعال و آمیخته با تجربیات شخصی من است.

    لطفا من رو از نظرات خودتون محروم نکنید.

     

    ای عشق من نمی دانم قربتم با تو چراست؟

                                                  حسی از عالم افسانه 

                                                                     که نمی دانم  تا ابد پا برجاست؟

     

    حس یک تشنه به یک چشمه  

                                      به یک کاسه سفال

                                                            پر از آب زلال

     

    حس یک شاخه ی خشکیده

                                  به شکوفه به بهار

     

    حس یک قاصدک تنها

                                      به نسیم

    حس شبها به گل شب بو

                                    به شمیم

    حس گندم به عطر نان تنور و

                                                     به الک

    حس یک خانه ی خشتی به گل روئیده

                                                    میانه یک ترک

    حس چشمانه تر خسته  

                                       به خواب

    حسی از جنس تو از  آینه  

                                       از  آب

    یافتم

    ای عشق

    یافتم قربتم با تو چراست

                                 همه احساسم ز عهدم به خداست

    خواستم رخی از او دیدن که عیان است مرا

                               گفت طاقت جلوه ی من نیست تو را

    عهد یست تورا بامن

                                                از این پس

    خوب اگر می نگری جلوه ام بی پایان

                                               می توانی دیدش

    تو مرا خواهی دید

    به هنگام تفکر به تلاش دانه

                                        از برای روئیدن

    به هنگامه تماشای کودکی

                                      سرمست خندیدن

    تو مرا خواهی دید

                              وقت لالایی دلچسب مادرت

    وقت پنهان شدن عشق در پس

                             چین ابروی پدرت

    تو مرا خواهی دید

    به هنگام لمس حسی نامعلوم

                                      در نگاه یک معصوم

     

    حسی آلوده به عطر تن او

                حسی مشکوک به عشق

                                     حس یک دم شدنت با دم او

     

    قلب او گوهری از جنس خداست

                                        شک نکن جلوه ی راستین خدا آنجاست.

     



    عطاالله پناه یاب ::: جمعه 88/10/25::: ساعت 5:3 صبح
    شما چه نظری دارید: نظر

    دست بردارز پیشانی خویش
    چین زرخساره بینداز به دور
    ابرها میگذرند از سر شهر
    شهر میماند و فریاد و سرور
    باز دست من و تو، تو ومن
    حلقه می بنددبرگردن دوست
    باز می آید خندان خندان
    آنکه چشمان تواینک سوی اوست!
    باز از هر گذری میگذرند
    سایه هاصف به صف ودست به دست
    باز میریزد تن بر سر موج
    مرغ مستانه توفان ،سرمست
    نعره میپیچد در جنگل باز
    هر صدای دگری میمیرد
    می خزد در ته گور اسکلتی
    کاروان راه ز سر میگیرد!

    این شعر زیبا رو دوستی به اسم پریشانگو تو قسمت نظرات قرار دادن حیفم اومد براتون ننویسمش

     

    کاروان را ز سر میگیرد...

    کاروان



    عطاالله پناه یاب ::: چهارشنبه 88/2/30::: ساعت 3:43 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر

     شعر زیبای که اینجا گذاشتم حسابی من رو تو فکر برد.

     سوالاتی که تو این شعر مطرح شده برای من و خیلی ها پیش اومده اما اغلب جواب درستی براش پیدا نکردیم

    فکر می کنم شما هم از خواندنش لذت ببرید

    لطفا اگه شروع کردید تا اخرش بخونید

    من چرا امده ام روی زمین؟

    در یکی روز عجیب، مثل هر روز دگر، خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش
    منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان، چند روزی است مسافرهستند، توی یک شهر غریب
    فرصتی عالی بود، بهر یک شکوه ی تاریخیِ پر درد از او . . . . . . .

    پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من
    با شما هستم من!
    خالق هستیِ این عالم و آن بالاها . . . .!
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    شده ام بازیچه؟ که شما حوصله تان سر نرود؟ بتوانید خدایی بکنید؟
    و شما ساخته اید این عالم، با همه وسعت و ابعاد خودش، تا به ما بنمایید،
    قدرت و هبیت و نیروی عظیم خودتان؟؟؟
    هیبتا، ما همگی ترسیدیم! به خداوندیتان، تنمان می لرزد . . .!
    چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخ سختی دارید،............آتشی سوزنده، و عذابی ابدی!
    وشنیدیم اگر ما شب و روز، زِ گناهان و زِ سرپیچی خود توبه کنیم، چشممان خون بارد
    و بساییم به خاک درتان پیشانی، و به ما رحم کنید، و شفاعت باشد
    و صد البته کمی هم اقبال، حور و پردیس و پری هم دارید..........................
    تازه غلمان هم هست، چون تنوع طلبی آزاد است!

    من خودم می دانم که شما از سر عدل، بخت و اقبال مرا قرعه زدید،
    همه چیز از بخت است! شده ام من آدم،
    اشرف مخلوقات، راستی حیوانات، هرچه کردند ندارد کیفر؟
    داشتم خدمتتان می گفتم، قسمتم این بوده، جنس من مرد شده،
    آمدم من دنیا، مرز سال دو هزار. قرعه ام این کشور وهمین شهر و دیار،
    پدرم این بوده، که به من گفت پسر! مذهبت این باشد! راه و رسم و روشت این باشد!
    سرنوشتم این بود. جنگ و تحریم و از این دست نعم . . . . ! هرچه شد قرعه من این آمد!

    راستی باز سوالی دارم، بنده را عفو کنید.
    توی آن قرعه کشی، ناظری حاضر بود؟

    من جسارت کردم، آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست ولی می گویم
    من شنیدم که کسی این می گفت:
    چشم تنها ز خودش بی خبر است. چشم را آینه ای می باید، تا خودش دریابد،
    تا بفهمد که چه رنگی دارد، تا تواند ز خودش لذت کافی ببرد.

    عجبا فهمیدم، شده ام آینه ای بهر تماشای شما!
    به شما بر نخورد . . . . . .! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز؟
    ظلم و جور ستم آینه را می بینید؟
    شاید این آینه، معیوب و کج است، خط خطی گشته و پر گرد و غبار!
    یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید! ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نا زیبایی؟

    کمی از عشق بگوییم با هم.

    عرفا می گویند، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده!
    عجبا! عشق ما یک طرفه ست؟
    به چه کس گویم من؟ می شود دست ز من برداری؟ بی خیالم بشوی؟
    زورکی نیست که عاشق شدن ما برهم! من اگر عشق نخواهم چه کنم؟
    بنده را آوردی، که شوم عاشق تو؟ که برایت بشوم واله و حیران وخراب؟
    مرحمت فرموده، همه عشق و می و ساغر خود را تو ز ما بیرون کش!
    عذر من را بپذیر! این امانت بده مخلوق دگر!

    می روم تا کپه ام بگذارم. صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمه ی نان!
    به گمانم فردا، جلوه ی عشق تو را می بینم، در نگاه غضب آلود رییسم که چرا دیر شده . . . . !

    خوش به حالت که غمی نیست تورا، نه رییسی داری، نه خدایی عاشق، نه کسی بالا دست!
    تو و یک آینه ی بی انصاف! کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.
    وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی؟

    خواب سنگین به سراغم آمد. کم کمک خواب مرا پوشانید.
    نیمه شب شد و صدایی آمد، از دل خلوت شب، از درون خود من.

    من خدایت هستم، هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.
    تو خودت خواسته ای تا باشی!
    به همان خنده ی شیرین تو سوگند که تو، هرچه را می بینی،
    ذهن خلاق خودت خلق نمود.
    هرچه را خواسته ای آمده است. من فقط ناظر بازی توام.
    منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!
    تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه، زته دل، ز درون،
    خواهشی نا محسوس، نه به فریاد بلند،
    بلکه از عمق وجود، ز برای عدم خود بنما،
    تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگیِ آمدنت.
    خواهش بودن تو، علت خلق همه عالم شد.

    تو به اعماق وجودت بنگر، ز چه رو آمده ای روی زمین؟
    پی حس کردن و این تجربه ها .
    حس این لحظه ی تو، علت بودن توست!


    تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست،
    هرچه را می خواهی، چه وجود و چه عدم، بهر تو خواهد بود.
    در همان لحظه ی آن خواستنت.

    و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟
    دلبرم حرف قشنگت این بود:
    شهر زاییده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم،
    و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.
    پدرم آن آقا، خلق و خویش، روشش، میراثش، همه اش راه مرا می سازد.
    بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

    همه را با وسواس تو خودت آوردی. همه را خلق نمودی همه را.

    تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی، من شدم عاشق تو.
    دست من نیست، تورا می خواهم،
    به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای،
    شر و بی حوصله و بازیگوش، مثل یک بچه پر جوش و خروش،
    ناسزا گفتن تو باز مرا می خواند، که شوم عاشق تر،
    هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،
    رشته ی عشق شود محکمتر....................!




    دیر بازی ست به من سر نزدی!
    نگرانت بودم، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!
    و به آواز بلند، رمز شب را گفتی:
    من چرا آمده ام روی زمین؟
    باز هم یادم باش! مبر از یاد مرا!
    همه شب منتظر گرمیِ آغوش توام.
    عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . !



    خواب من خواب نبود! پاسخی بود به بی مهری من،
    پاسخ یک عاشق . . . . . . . . . . . . . . . . .
    به خداوند قسم، من از آن شب، دل خود باخته ام بهر رسیدن به عزیزم به خدا

    اینم هدیه من بود به شما دوستای گلم امیدوارم موفق و پیروز باشید و همیشه به یاد او که همیشه به یاد شماست

    عشق او برای تو دو ست من ...

     

    خیلی دوست دارم بدونم که شاعر خوش ذوق این شعر کیه لطفا اگه اطلاع دارید حتما به من هم بگید.



    عطاالله پناه یاب ::: یکشنبه 87/8/26::: ساعت 6:11 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر

    اینجا کجاست 01 پادگان * 722 بهترین یگان

    نظم و انضباط قانون ماست * دلاوری تو خون ماست

    بالاخره سربازهم شدم این شعری که دیدید تقریبا یک ماهه که حتی از اسم خودم بهتر یادم چون هر روز تو کلمون فرو می کنند نظم نظم نظم و فقط نظم اینجا ارتش خونه خاله که نیست. 1=بینهایت یکبار کارت درست انجام بده بینهایت بیگاری نکش البته اوضاع بهتر از اونی بود که فکرشو می کردم با تفاصیری که از دوره آموزشی شنیده بودم فکر میکردم پوست سرمو میکنند.

    خودم هم باورم نمیشد که تویه یک روز این همه کار بتونم انجام بدم از ساعت 5 صبح تا 4 بعد از ظهر بدون وقفه مثل خر از سرباز کار می کشند در مورد پادگان و سر بازی بیشتر خاهم نوشت فعلا صاحب کافی نت اجازه نمیده بیشتراز این بمونم تا بعد

     



    عطاالله پناه یاب ::: شنبه 87/5/5::: ساعت 10:17 عصر
    شما چه نظری دارید: نظر

    سال نو بر همگان مبارک

    چند دقیقه است که از تحویل سال جدید می گذره همیشه موقع سال تحویل حال عجیبی دارم دوست دارم سال 87 سالی پر از عشق و شادی برای تمام مردم ایران باشه

    جوجه شیمیست هم تخم خودش رو برای تبریک سال نو رنگ کرده  و عید رو به همه تبریک میگه

     

    سال نومبارک



    عطاالله پناه یاب ::: پنج شنبه 87/1/1::: ساعت 9:37 صبح
    شما چه نظری دارید: نظر

    بالاخره کنکور دادم

    روزه اول اسفند روزی بود که مثلا باید سرنوشت من مشخص می شد یعنی شد اما نه اونطور که من می خواستم کنکور امسال حسابی منو غافلگیر کرد البته سوالات زبان خیلی ساده تر از سال قبل بود ومن برای اولین بار جرات کردم به تست های زبان رو هم بزنم اما باقی درسا برعکس زبان واقعا سخت بود من رو شیمی آلی حساب ویژه ای باز کرده بودم انتظارم این بود که حداقل 50 درصد بزنم اما فکر نکنم بیشتر از 25 درصد زده باشم البته همه چیز وقتی معلوم میشه که نتایج کنکور بیاد با اینحال از خودم راضی نیستم.

     شیمی کاربردی رو هم که نقطه قوت من بود و کنکور سال پیش 40 درصد زده بودم امسال کمتر از 40 درصد می شه تو شیمی تجزیه و شیمی آلی بهتر از سال قبل بودم اما نه بهتر از اونی که انتظار داشتم.

     در کل احتمالا نسبت به سال قبل رتبه بهتری کسب می کنم. باید تا تیر ماه صبر کرد ................................

    خوب از کنکور بگذریم یه مطلب جالب و می خام بهتون بگم با ورتون نمیشه. نمی دونم شما اهل مطالعه مجلات کامپیوتر هستید یا نه اما اگه هستید حتما دوهفته نامه عصره شبکه رو می شناسید. مجله جالبیه ارزش خریدن داره  امسال  مطالبش بیشتر گرایش سخت افزاری پیدا کرده منمخیلی چیزا ازش یاد گرفتم اما توچند شماره اخیرش چند تا سوتی...... اساسی داده اصلا به رویه خودش همنمیاره من چند بار براشون ایمیل فرستادم ولی به نظر میاد هیچکی روقبول ندارن چون توشماره بعدی مجله هم دوباره همون مطالب غلط رو تکرار کردن.

    در مورد این سوتی بزرگ توی یادداشت بعدی یه توضیح اساسی میدم تا شماهم مثل من شاخ در بیارید



    عطاالله پناه یاب ::: یکشنبه 86/12/5::: ساعت 12:40 صبح
    شما چه نظری دارید: نظر

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    گنجی سودمندتر از دانش، نیست . [امام علی علیه السلام]

    >>بازدید های وبلاگ <<
    بازدید امروز: 10
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :105973

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>برو به <<

    خانه

    آموزش شیمی

    نانوتکنولوژی

    سخت افزار و نرم افزار

    سخت افزار و نرم افزار

    پارسی بلاگ

    لینک های مورد علاقه






    >> پیوند های روزانه <<

    >>فهرست موضوعی <<

    >>آرشیو شده ها <<

    >>لوگوی وبلاگ <<
    راز دل - جوجه شیمیست شیمی کاربردی کامپیوتر اورکلاک

    >>لینک هی مورد علاقه <<
    عاشق آسمونی
    .: شهر عشق :.
    ایران سر فراز
    کتابخانه دیجیتالی دانشگاه ازاد
    سایت مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران irandoc
    سایتهای علمی آموزشی فارسی زبان
    سایتهای ایرانی طبقه بندی شده
    رشد
    وبلاگ مواد منفجره
    قطارشیمی
    سازمان همیاری اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاهها
    بزرگترین بانک الکترونیک ایران
    Electronic Engineering Training Group
    شیمیست Chemist
    SoftwareWings.com
    همه چیز درباره کامپیوتر شما
    دیکشنری به شش زبان
    آموزش برنامه نویسی تحت وب به زبان فارسی
    Yahoo! Mail
    مرکز تحقیقات و فناوری آموزشهای حرفه ای استان اصفهان
    Welcome to Sabalan Web Development Services
    اولین فروشگاه محصولات نانو تکنولوژی ایران
    ستاد ویژة توسعه فناوری نانو
    شبکه آزمایشگاهی فناوری نانو
    کاربرد های نانو
    طرح ایده پردازی در فناوری نانو
    شیمی و زندگی ***
    تازه های علوم
    درباره مانیزان
    آموزش جاوا اسکریپ
    لیست کامل و بهترین کدهای جاوا اسکریپ
    سایت irlearn
    جاواخفن
    علی
    .30nema30
    Organic Chemistry Flash Animations
    Movies, Sounds andFlash Animations
    Flash Animations محلولها
    PowerPointChemistry
    مرجع دانش
    آزمایشگاه شیمی
    وبلاگ آموزشی شیمی

    >>جستجو در وبلاگ <<
    بزن بریم:

    >>اشتراک در خبر نامه <<
     

    >>طراح قالب <<